۱۳۸۸ دی ۲۷, یکشنبه

[iran7031:130]

امروز مهشید  آریایی مصادف است با بیست و هشت دی ماه   7031 میترایی

وظيفه ما آگاه کردن شماست، شما مسئول تصميم خود هستيد.ما مسئول نوشته ديگران نيستيم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تماس با ما




Tel : 001 ( 818 ) 714 0 717

Sms : 001 ( 818 ) 714 0 718

E-Mail: iran7031@googlemail.com

http://iran7031.blogspot.com/

مدیر مسیول : بابک خرمدین


در صورتی که مایل به دریافت این خبرنامه نمی باشید فقط یک ایمیل کافی است.

به ما ایمیل بزنید تا اسم شما را از لیست مشترکین خبرنامه خارج کنیم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وعده ماه

هر شنبه در پارک لاله با مادران عزادار

12 بهمن در تمامی مدارس و دانشگاههای کشور

22 بهمن در مسیرهای راهپیمایی

چهارشنبه سوری در تمامی کوچه ها

29 اسفند در روبروی تمامی زندانهای کشور

13 فروردین در تمامی مناطق سبز کشور

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مادران عزادار: پارک لاله را می توانید اشغال کنید ولی تمام سرزمین ما را نه / ما هنوز زنده ایم

مادران عزاداری که در اعتراض به جان باختن یا دستگیری فرزندان خود در حوادث پس از انتخابات، بعداز ظهر های شنبه هر هفته تجمع خود را در پارک لاله برگزار می کردند ، طی هفته های اخیر با خشونت شدید نیروهای امنیتی مواجه گردیدند و هفته گذشته نیز 33 تن از آنان دستگیر و پس از ضرب و شتم به اوین منتقل شدند. این بازداشت شدگان پس از آزادی به همراه دیگر مادران عزادار و همراهانشان روز شنبه گذشته قصد برگزاری تجمع در پارک لاله را داشتند که دریافتند محل تجمع آنان توسط نیروهای لباس شخصی و امنیتی اشغال شده است.دیروز مادران عزادار تجمعات خود را بصورت پراکنده برپا کردند و اطلاعیه ای منتشر ساختند که از عزم آنان در تداوم اعتراضات مسالمت آمیز آنها تا رسیدن به خواست هایشان حکایت دارد. در اطلاعیه این مادران آمده است : شنبه این هفته نیز نیروهای ضد امنیت پارک لاله را اشغال کرده بودند و نگذاشتند مادران در پارک تجمع کنند ، هرچند تعدادی از مادران در گوشه و کنار پارک و خیابان های اطراف دیداری تازه کردند و پیمان شان را یادآور شدند. شاید تعدادی هم بازداشت شده باشند هنوز خبر موثقی به ما نرسیده است . و تعدادی از مادران هم در گوشه ای دیگر ازتهران با در دست داشتن پلاکارد و عکس فرزندان شان اجتماع کردند و به دشمنان آزادی یادآور شدند که پارک لاله را می توانید اشغال کنید ولی تمام سرزمین ما را نه. ما هنوز زنده ایم .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جان زندانی سیاسی سهرابی راد در معرض خطر جدی است

بنابه گزارشات رسیده به فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، محمد حسین سهرابی راد در اثر فشارهای طاقت فرسا و غیر انسانی برای رهایی یافتن از این شرایط تا به حال چند بار اقدام به خودکشی نموده است.

زندانی سیاسی محمد حسین سهرابی راد از نزدیکان ستاد مهدی کروبی که از شهریور ماه گذشته به اتهام یاری رساندن به داوری ،سر دبیر سایت سحام نیوز در تهیه فیلمی در مورد جنایتهای روی داده دربازداشتگاه کهریزک جهت ارائه به قوه قضاییه و دفترخامنه ای، توسط وزارت اطلاعات دولت احمدی نژاد بازداشت شده و پس از اتمام مراحل بازجویی به بند امنیتی 350 زندان اوین انتقال یافته بود.

او حدود 2 ماه پیش بر اثر شکنجه های روحی که در بند 209 و همچنین بند 350 بر علیه وی وارد شده بود برای پایان دادن به شرایط طاقت فرسا در مقابل صداقت رئیس زندان اوین و بزرگ نیا از شکنجه گران زندانیان سیاسی و رئیس بند 350 با زدن رگ دست چپش اقدام به خودکشی نمود.اما با انتقال وی به بهداری زندان از مرگ نجات یافت .سپس بازجویان وزارت اطلاعات و صداقت او را به سلولهای انفرادی طبقه چهارم بند 240 زندان اوین انتقال دادند و به فشارهای قرون وسطائی علیه وی ادامه دادند .

بنابه گفتۀ یکی از زندانیان سیاسی که او را هنگام انتقال به دادگاه انقلاب دیده و موفق به گفتگو با وی شده است. فشارهای روحی و اذیت آزارها علیه این زندانی شدت یافته است و باعث گردیده که او برای رهایی یافتن از این فشار 2 بار دیگر اقدام به خودکشی کند.بازجویان وزارت اطلاعات قصد دارند با این شیوه ضد بشری او را حذف فیزیکی نمایند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

6 سال زندان برای محسن صفایی فراهانی

محسن صفایی فراهانی به شش سال حبس تعزیری محکوم شد. به گزارش پایگاه خبری فراکسیون خط امام(ره)مجلس«پارلمان‌نیوز»، دادگاه رسیدگی به اتهامات محسن صفایی فراهانی شب گذشته حکم نهایی را پس از 37 روز از اتمام آخرین جلسه رسیدگی به اتهامات او و بیش از 200 روز زندان، به محسن صفایی فراهانی ابلاغ کرد. براین اساس او به شش سال حبس تعزیری محکوم شده است. حکم صفایی فراهانی شب گذشته به خانواده او نیز ابلاغ شد. عصر روزگذشته محسن صفایی فراهانی در جریان رای دادگاه قرار گرفته بود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پیشنهاد اتحاد در فیس بوک ، فرندفید و توئیتر با یک لوگوی مشخص برای 22 بهمن + لوگو

با انتخاب یک عکس مشخص در فیس بوک ، فرندفید و توئیتر را سراسر به رسانه ای برای فراخوان 12 تا 22 بهمن تبدیل کنیم. این عکس پیشنهادی که حتی در حالت کوچک نیز از دور فریاد میزند که 22 بهمن سبزها غوغا خواهند کرد میتواند اتحاد سبزها را به رخ کودتاچیان بکشاند. میتوانیم این فراخوان را گسترش دهیم و به پروفایل های سایت کلوب و یاهو و گوگل نیز برسانیم.




ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ایران و فلسطین

ایران شده فلسطین

مردم چرا نشستین


















ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سعید مرتضوی: کهریزک رسمی و قانونی بوده است

کمتر از یک هفته پس از آنکه گزارش کمیته‌ی ویژه‌ی مجلس برای پیگیری وضعیت بازداشت‌شدگان حوادث پس از انتخابات در صحن مجلس قرائت شد، سعید مرتضوی، دادستان سابق دادگاه انقلاب و عمومی تهران و رئیس کنونی ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز به آن پاسخ داد. مرتضوی در این پاسخ، که متن کامل آن در سایت خبرگزاری ایسنا در دسترس است، هیچ گونه مسئولیتی را در رابطه با زندان کهریزک و آزار و شکنجه و قتل زندانیان در آن، نپذیرفته است.

مرتضوی به دفاع از خود برخاست. او می‌گوید که کهریزک رسمی و قانونی بوده، انتقال گروهی از بازداشتی‌ها به آنجا موجه بوده، در مورد تراکم زندانیان دادستانی تهران مقصر نیست و از همه اینها گذشته او در مرخصی بوده است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جزای دفاع از حقوق مردم ايران در جمهوری اسلامی

تصوير جعبه پستی دکتر مسعود عليمحمدی در دانشگاه تهران




ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شهید مظلوم عاشورای 1388 مصطفی کریم بیگی




مصطفی کریم بیگی

مصطفی کریم بیگی ، 27 ساله ، شغل آزاد، تنها پسر خانواده در روز عاشورا در خیابان انقلاب با شلیک گلوله به پیشانی شهید شد. بر روی جنازه این شهید هیچ اثری از شکستگی ، زخم یا کبودی نبوده و فقط یک سوراخ مربوط به گلوله بر روی پیشانی این شهید دیده شده.

خانواده بارها تهدید شده اند که حق برگزاری هیچ نوع مراسمی را برای فرزندشان ندارند و وسایل شخصی، البسه و موبایل این شهید به خانواده شهید برگردانده نشده.

روز گذشته چهارشنبه 23 دی 1388 بعد از ظهر با خانواده  تماس گرفته میشود که در بهشت زهرا مراسم تدفین در حال انجام شدن است. و در چند ساعت و در تاریکی شب این شهید در مظلومیت تمام دفن میشود. متاسفانه حال مادر این شهید بسیار نامساعد اعلام شده.

به گفته دوستان مصطفی ، در یک جمع دوستانه مصطفی چنین گفته : من جونم رو برای این مبارزه گذاشتم. همه باید همین طور باشیم وقتی می بینیم اینطور خواهر برادرامون رو کشتند. این راه رو تا آزادی باید ادامه داد. باید به آزادی برسیم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
واردات آدامس از ۲۵ تن در سال ۸۴، امسال به ۲۵۰۰ تن رسید

ظاهرا ایرانی ها روز به روز علاقه بیشتری به جویدن آدامس پیدا کردند. آمار واردات آن که اینطور نشان می دهد. از ابتدای امسال تاکنون، به طور رسمی بیش از ۲۴۶۳ تن انواع آدامس به کشور وارد شده است. ایرانی ها بابت جویدن و بیرون انداختن این اجسام نرم شیرین، از اول امسال تا به حال حدودا ۷۴ میلیارد تومان پرداخت کردند. این رقم برای چیزی پرداخت شده، که خورده هم نمی شود و از درگاه حلق پایین تر نمی رود! همچنان هم که از شواهد امر پیداست و آمارهای رسمی می گویند، سال به سال بیشتر برای جویدن این خوراکی پول پرداخته می شود. البته آمارهای غیر رسمی ارقام نجومی را پیش روی شما قرار می دهند.

زمان زیادی نگذشته که معلمان میانسال، از جویدن «لنگه کفش» توسط دانش آموزان خردسال گله داشتند. متولدین دهه ۶۰ به خوبی کلاس هایی را به خاطر دارند که با بازیگوشی آدامسی را از پوسته رنگی بیرون می کشیدند و قاچاقی می جویدند. معلمان هم حساسیت خارق العاده ای به این سرگرمی در حال همه گیر شدن داشتند. حساسیت آنها به خانواده ها هم منتقل شده بود. کم نبودند پیر مردهایی که جویدن آدامس را در مقابل خود، نوعی بی احترامی می دانستند.

حالا همان بچه ها بزرگ شدند و بعضا هم خودشان معلم شدند. رطب خورده هم که منع رطب نمی تواند بکند! همین است که این روزها دیگر آدامس لنگه کفش که نیست هیچ، «با کلاسی» هم هست. نه برای تفریح، که برای حفظ PH دندان، بردن بوی بد دهان بعد از غذا، سرگرمی، بعد از سیگار و… مصرف می شود.

بچه ها هم آنقدر سرگمی دارند که پوسته آدامس های فوتبالی جایزه دار، یا عکس برگردان های پسر شجاع و خالکوبی های کوتاه مدت آدامس خرسی مایه سرگمی شان نشود. انگار همان طیف مخاطب آدامس خرسی و آدامس خروسی دهه ۵۰ و ۶۰، حالا هم دنبال ادامس هستند. اما دیگر آدامس اوربیت و الیپس و پی کی می خورند. خبری هم از آن آدامس خروس ها و آدامس جرقه ای ها نیست!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سرزمینم،خاک افسون گر، دل خاورمیانه

نام تو، تاریخ تو ، مردان کویت جاودانه



من زن ایرانیم، ایرانی از جنس تن تو

هم صبور و هم غیورم طفلی از آبستن تو



من زن ایرانیم، همسایه و همنسل شیرین

خواهر تهمینه و هم قصه پوران و پروین



من زن ایرانیم، اهل تمدن ، زاده پارس

مثل دریا میخروشم ، من خلیجم تا ابد فارس



من زن ایرانیم،یک چشمه شرم ناب دارم

قدصدها سد«سیوند» پشت چششم آب دارم



گرچه خون دریا شد اینجا،سبزم اما چون دماوند

هرچه باشد نیک باید،برهمین اندیشه پابند



من زن ایرانیم می سازمت با خشت جانم

میزنم تا سقف تو صدها ستون با استخوانم



من زن ایرانیم ، ایرانی از جنس تن تو

هم صبور و هم غیورم طفلی از آبستن تو



هیلا صدیقی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن این متن هم خالی از لطف نیست


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
واکنش شدید روحانیون دربرابر زیر سوال رفتن مشروعیت خود توسط ایرانیان

........ صلاحیت و توان رهبر معظم، علی خامنه ای ، در حکومت کردن، آشکارا و به طورمستقیم دریک نامه سرگشاده بی سابقه از جانب اعضای مجلس( پارلمان) زیر سوال رفته وتوجه همگان را  به طور گسترده ای در خارج از ایران به خود جلب کرده است. دو روزنامه ی ایرانی" یاس نوح *" و " شرق" که نامه را مجددا" در ایران چاپ کردند فورا" تعطیل شدند. این رویارویی واقعا" بی سابقه در برابر رهبری روحانی ایران حاکی از تلاشی بود و رای جنبه های مشاجراتی انتخابات یا سوءاستفاده ساختارهای قدرت موجود درجهت تحقیرآخوندها.

با وجود این افراطیون دیگر به سان زمان حیات "آیت الله" روح الله خمینی و تصدی وی  پس از سقوط دولت شاهنشاهی در سال 1979  یک گروه متحد دارای باورها و اهداف آرمانی و مذهبی مشترک نیستند.

خمینی اراده و قابلیتی انعطاف ناپذیر ویکدنده در حفظ کلیه ارگان ها و افراد در یک مسیراز خود نشان داده بود اما اکنون اختلاف عقیده ای که قبلا" پرده پوشی شده بود ا ز روز هم روشن تراست و آن هنگام که نقاب" انتخابات منصفانه و مردمی" توسط افراطیون در هم درید، { این اختلاف} بیش از آنچه مد نظر بود جلوه گر شد.

جالب اینکه رئیس جمهور سابق ایران و رئیس مجمع تشخیص مصلحت و تاجر بین المللی،" آیت الله" عباس هاشمی رفسنجانی هم آشکارا

مخالفت سیاست خود را با علی خامنه ای در مورد گفتگو با ایالات متحده با اظهار تاسف از اینکه چسبیدن خامنه ای به دستورات ضد آمریکایی خمینی به جای یک خط مشی واقع گرایانه ، قابلیت ایران را درپیشرفت سیاسی دچار خفقان کرده .

دانشمندان مذهبی  پایه و اساسی نه  برای عنوان خود به خویش بخشیده ی" آیت الله" {ی} علی خامنه ای میابند، نه استفاده رفسنجانی از این لقب و نه برای عنوان خمینی، گرچه  وی به واسطه  نجات جانش به طور فریبکارانه ای ترفیع یافته و استفاده از" آیت الله" به اواعطاء شده بود.

  اصلاح طلبان با وجود همه کشتی های به گل نشسته شان هم اکنون در قلب انقلاب دست به اعتصاب زده و بر بررسی درمورد ناپدید شدن  آیت الله (ا لعظمی) موسی صدر در حدود 25 سال قبل در طی دیداری از لیبی پافشاری می کنند (3). این رهبر شیعیان لبنان زاده شده ایران بیش از تمامی رهبران دیگر عالم شیعه مورد تکریم و احترام بود. او از پذیرفتن خمینی به عنوان " آیت الله" سر باز زد و با برخورداری از نفوذی که داشت مبدل به مانعی غیر قابل عبور بر سر راه نقشه های سیاسی خمینی و نیز آنهایی شده بود که به براندازی شاه کمک کرده به اربابی چون خمینی به عنوان آلت دست نیاز داشتند.

ناپدید شدن مرموز آیت الله العظمی صدر در لیبی( {که} پیکرش هرگز پیدا نشد) در را به روی خمینی برای تاختن به ایران گشود که به راستی مصداق تصاحب کشوری توسط یک تبعه بیگانه است که نه در آن متولد شده و نه هیچگونه خون ایرانی چه از جانب پدر و چه مادر در رگهایش جاری است.

در حالی که یک ایرانی متعصب در کالیفرنیا  با احترام از خمینی به عنوان" مردی بزرگ چون هیتلر" یاد می کند ایرانیان کم تعصب تراو را به  تجاوزگری مانند چنگیز خان ، آفت مغول تشبیه میکنند.

اصلاح طلبان پس از ناتوان یافتن خود در حمله به افراطیون در یک زمین بازی ناهموار، اکنون تهاجمی تمام عیار را علیه هم پیمانان روحانی سابق خود آغاز کرده اند . سنگ زیر بنا و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، همان شخصی که حاکمان کنونی مشروعیت خویش را برای حکمرانی از او دریافت کردند، خمینی و ساختاری بود که او بر پا کرد. با وجود این ، مدرک قانع کننده وجود دارد که خمینی اولا" هرگز ایرانی نبود و حقی در تحمیل سیاست هایش به ایرانیان نداشت. و اینکه  ترفیع او به عنوان " آیت الله" چیزی جز یک مصلحت سیاسی" حفظ آبرو" برای جلوگیری از به دار آویخته شدنش به جرم خیانت به میهن در سال 1964 نبود.

در سال 1979 تلاش فراوانی در نابود کردن هرگونه سندی هم در مورد اصالت غیر ایرانی او و هم  ماخذ استفاده اش از لقب "آیت الله" صورت گرفت و یکی از نخستین اقداماتی که خمینی طی ساعات بازگشت خود به ایران پس از رفتن شاه انجام داد اعدام دو مرد برجسته که شاهدان زنده اصالت و مقام دروغین " آیت اللهی " او بودند. یکی از آنها تیمسار پاکروان رئیس ساواک، سازمان اطلاعات و امنیت ملی شاهنشاهی ایران بود.

علاوه بر این او بلافاصله تلاش کرد تا آیت الله شریعتمداری را که مورد احترام فراوان بود و در سال 1964  همراه با آیت الله گلپایگانی این عنوان ساختگی را به خمینی داده بودند به قتل برساند. آنها توافق کرده بودند به خمینی که در آن زمان با اتهامات خیانت به میهن واقعا" در انتظار مرگ بود برای نجات جانش اجازه بدهند " آیت الله" خطاب شود، چرا که اعدام کردن یک" آیت الله" در آن زمان ممنوع بود. این قضیه در سال 1964 با فشار آوردن بر سفیر بریتانیا در ایران و تیمسار پاکروان آن هنگام رخ داد که می بایست چاره ای قانونی" حفظ آبرو" برای جلوگیری از

 حلق آویز کردن خمینی اندیشیده شود. بارز است که پاکروا ن برای جلوگیری ازاعدام خمینی درآن زمان مبارزه بسیار  کرد.

بعد ها وقتی که سوء قصد سال 1979 به جان شریعتمداری که از نظر سلسله مراتب مذهبی بسیار بالاتر از خمینی بود نافرجام ماند، او سلب ارتباط  شده  تحت بازداشت خانگی و بدون داشتن حق موعظه و ملاقات کننده به جز تنی چند از خویشاوندان نزدیک قرار گرفت طوری که اظهاراتش علیه خمینی با برچسب مغرضانه بودن به راحتی قابل بازخواست و انتقاد باشد.

گزارشهای اخیر از تهران بیانگر آن بود که " فتوا"{ی} ( دستور یا حکم مذهبی) مرگ صادره از جانب خمینی علیه نویسنده بریتانیایی، سلمان رشدی، به دلیل نوشتن یک کتاب" ضد اسلامی" که چند سال قبل لغو شده بود ، دوباره به قوت سابق خود بازگشت تا زنگ خطری باشد برای روزنامه نگاران یا نویسندگانی که روحانیون مستقیما" قادر به کنترلشان نیستند مبنی بر اینکه چنانچه حتی یک کلمه علیه حاکمان در ایران بر زبان یا قلم برانند یا موضع آنان را با افشا کردن خاستگاه نامشروع قدرتشان تضعیف کرده  وازاینرو منکر حق آنها در تحمیل حکومت مطلقه آخوند سالاری شان بر مردمی بی رغبت شوند با خطر مرگ به دست خشکه مقدس های  مسلمان مواجه خواهند شد. نمایندهگی

تعداد انگشت شماری منکر این هستند که مادر خمینی یک هندی کشمیری بوده اما حتی بر فرض  کمتر ازاین، کماکان تعدادی ( ایرانی یا غیر)از اصالت یا نام حقیقی پدرش آگاهند. سناتور فقید ایرانی، موسوی، کسی  که استان خوزستان را در جنوب ایران در عصر سلطنت نمایندهگی  کرد پدر خمینی و هر چهار پسر او را به خوبی میشناخت، به کم و کاستی هایشان رسیدگی می کرد و از نفوذ خود برای گرفتن کارت شناسایی{شناسنامه} ایرانی با تاریخ و محل های تولد غیر واقعی جهت اجتناب از خدمت سربازی برایشان استفاده کرد. سناتور موسوی جان خویش را به واسطهء این کمک بنا بر دستورات شخصی خمینی  بلافاصله در بازگشت این آخوند از فرانسه  پس از کودتای سال 1979 از کف داد.

رئیس ساواک، تیمسار پاکروان، فردی که جان خمینی را در سال 1964 نجات داد به خاطر گرداوری کردن پرونده ای کامل از سوابق خمینی، همان شب به روی  پشت بام خانه اش برده شده به ضرب گلوله به قتل رسید.این پرونده سوابق متعلق به ساواک هنوز موجود است چون یک مقام ارشد این سازمان که ساواک را ترک و به"ساوا ما" ( مترادف آخوندی ساواک) پیوست آن را تصاحب کرد. گزارش شده که خود این شخص مدتی سردسته ساوا ما در ایالات متحده بوده و منابع حکایت از آن دارند که او این پرونده را برای " روز مبادا" نگه داشته است. چرا خمینی با چنان حالت ذهنی تشنه خون به ایران بازگشت؟ آشکار به نظر میرسد که دلیلش همان انتقامی بود که گفته بود خواهد گرفت. خمینی  قبل از بازگشتش به ایران در سال 1979 بی پرده اظهار داشته بود که به تعداد موهای روی سر پسرش که دریک سانحه رانندگی اما به نظر او بدست مسئولان ایرانی کشته شده بود ایرانیان را که پیشاپیش همگی مقصر می شمرد قتل عام خواهد کرد.

پس از ناکامی در ارائه یک سابقه از پیشینه پدری قابل قبول برای خمینی ، روایتی برای مرتبط ساختن میراث پدری اش به میراث پدری مادر کشمیری او سرهم شد وپدری متولد هند ( و نیز اهل کشمیر) اما دارای میراث ایرانی معرفی شد. در حقیقت چنین فردی وجود {خارجی} نداشت. اما بی شک فردی با مشخصات مشابه و گمراه کننده وجود داشت که به این ماجرای غیر واقعی یک پدر هندی، باور ببخشد.

پدر واقعی خمینی ، ویلیام ریچارد ویلیامسون، در سال 1872 در بریستول انگلستان از والدین و تبار انگلیسی متولد شد. این جزئیات بر اساس مدرک دست اولی است از جانب یک کارمند اسبق ایرانی شرکت نفت " آنگلو-ایرانین"(بعد ها بریتیش پترولیم: بی پی )  که با بازیگران اصلی این رزم نامه همکاری و ملاقات کرده بود. این حقیقت با فقدان انکار از جانب سرهنگ " آرکی کیشولم" یک صاحب منصب سیاسی در " بی پی"  و سردبیر پیشین (روزنامه) " فاننشال تایمز" طی مصاحبه ای که در منزلش در" کانتی کورک" در سال 1979 در این زمینه با اوصورت گرفت تقویت شد.

کیشولم که در آن هنگام 78 ساله بود چنین اظهار داشت که : " من حاجی ( لقبی که ویلیامسون بعدا" با آن شناخته میشد) رو خوب می شناسم، اون واسه من کار می کرد. قطعا" مثه بومیای {اونجا} شد- اما درمورد اینکه پدر خمینی باشه یا نه نمی تونم چیزی بگم."

آیا یک انکار تمسخر آمیز آشکار نمیتواند همان پاسخ مورد نظراز جانب کسی باشد که " حاجی { و در نتیجه حقیقت} را به خوبی  میشناخت "؟

آیا حقیقتی در نهاد نسب پدری بریتانیایی داشتن نهفته نبود؟

کیشولم عمدا" از بیان عبارتی اجتناب کرد که منجربه یک جنجال سیاسی یا عقوبت شخصی احتمالی در همان سالی که خمینی قدرت را در ایران  تصاحب کرد میشد. و خود نیز به عنوان یک صاحب منصب سیاسی کارکشته تمایلی به کشاندن بریتانیا به این کشمکش تازه خاورمیانه نداشت. اما در هر صورت او برای سرهم کردن  یک دروغ تمام عیار به جای عبارت " نظری ندارم" آمادگی نداشت.

و اما چند و چون رخ دادن همه وقایع :

پسرکی تپل ، خوش قیافه و با موهای تیره اهل بریستول به نام ریچارد ویلیامسون در سن 13 سالگی به عنوان پادو در یک کشتی عازم استرالیا به سمت دریا پا به فرار گذاشت. اما پیش از رسیدن به آنجا کشتی را ترک کرد.

از وی خبر چندانی نبود تا زمانی که در سن 20 سالگی در عدن، واقع در انتهای جنوبی شبه جزیره عرب در یمن جنوبی، جایی که به پلیس محلی ملحق شد سر و کله اش پیدا شد.

چهره زیبای او خیلی سریع" سلطان فضل بن علی" حاکم" لاحج" را واداشت که او را مجاب به ترک نیروی پلیس کرده تا با وی زندگی کند. ریچارد بعدها او را به قصد یک شیخ دیگر به نام" یوسف ابراهیم" خویشاوند خاندان- " الصباح " که امروزه بر کویت حکم رانی می کند  ترک کرد.

چند نکته در باره خلیج فارس و ناحیه شبه جزیره عرب در آن روزگار باید یاد آوری شود.

کشورهای ناحیه ای مثل لبنان، عراق، اردن، سوریه، عربستان صعودی و غیره به عنوان تمامیت مستقل وجود نداشتند و 70 سال قبل توسط دولت های فرانسه و انگلیس هنگام تقسیم بندی این منطقه، به صورتی نمادین پدید آمدند. ایران، یا آنگونه که خطاب میشد

"امپرا طوری ایران"اندک زمانی بعد قرار شد که از جانب شمال توسط  قزاق های روسیه و در جنوب به وسیله ارتش بریتانیا  اداره شود گرچه به صورت  یک شاهنشاهی مستقل تحت کنترل سلسله اغلب غایب از ملک سلسله قاجار  باقی ماند.

ارتش بریتانیا در ایران زیر نظر سرهنگ دوم سایکس( بعدها به نام سر پرسی سایکس) مستقر در شیراز بود اما از نظر سیاسی تحت امر سر آرنولد ویلسون در خرمشهر ( که بعدا" مهمره خوانده شد) و کمک از سوی " ایی.الکینگ- تون" در مسجد سلیمان و  دکتر یانگ مستقر در اهواز بود. هرسه شهر واقع در استان خوزستان بودند که بعدا" به وسیله ی سناتور موسوی نمایندهگی شد. سرهنگ  تی. ایی. لورنس که به " لورنس عربستان" مشهور شد و به اطراف بصره در بین النهرین (عراق) و هم زمان با آن به خرمشهر لشگر کشی کرد.

حوضه های نفتی که قدر دانستن و توسعه آنها خارج از توان فنی قبایل عرب (یا ایران) بود به دست انگلیسی ها  توسط شرکت نفت آنگلو-ایرانین که به منظور مکیدن نفت از استان خوزستان در جنوب ایران بر پا شد،  کشف و استثمار شد.

کویت هم در آنسوی خلیج فارس هنوز در آن زمان یک کشور نبود.

بریتانیا به عنوان بازیگر اصلی در صنعت نفت خاور میانه

میبایست نفوذ و تسلط خود را از طریق کارکنان نفتی و سیاسی خوداعمال کند. حاجی عبدالله ویلیامسون هنگامی که در سال 1924 به عنوان صاجب منصب سیاسی به بریتیش پترولیوم پیوست یکی از آنها بود. او در همان دوران در سال 1937  و در سن 65 سالگی بازنشسته شد.

پیش از این و در آنچه که امروز کویت نامیده میشود ریچارد ویلیامسون خیلی سریع به اسلام گرویده اسم کوچک عبدالله را برای خود برگزیده بود. نام خانوادگی هنوز رایج نبود و از عباراتی چون " پسر...  پسر..." یا  " پسر فلان نوع کارگر یا پیشه ور" برای شناسایی مردم استفاده می شد. او مدت 14 سال در میان قبایل چادر نشین در شبه جزیره عرب زندگی کرد و در سال های 1895 و 1898 به زیارت " مکه " رفته لقب قانونی " حاجی" را کسب کرده  و نخستین نام نیکوکار " فضل" را پس از افزودن " زبیری" به آن جهت برجسته نمایی به کار گرفت. در نتیجه " ویلیام ریچارد ویلیامسون" تبدیل شد به" حاجی عبدالله فضل زبیری ".

در مدت خدمتش در  بریتیش پترولیوم در خلیج فارس حاجی عبدالله تعطیلاتش را برای آسودن از گرمای شدید خلیج فارس در کشمیر هند می گذراند وطی این مدت دست کم هفت بار و هر بار طبق آداب و رسوم اسلامی با زنان عرب و هندی ازدواج کرد که نتیجه آن 13 بچه که هفت تن از آنان  پسر و بقیه دختر بودند که بیشترشان در اوایل بچگی مردند.

سفرهای تفریحی مکرر او به کشمیر، همسران هندی وبهره گیری اش ازعنوان"عبدالله فضل زبیری"  احتمالا" موجب افزایش این برداشت غلط در مورد {نسب}پدری"هندی کشمیری" میشود.  این حاج عبدالله  با موهای تیره ، مسلمانی به طور افراطی متعصب، خصوصیتی که به فرزندانش تحمیل کرد، این نگرش پر تب و تاب مذهبی و نیز فهرستی( کلکسیونی) از اسامی عربی طبیعتا" نمی تواند تلفیقی منتظره برای یک خارجی بخصوص یک انگلیسی باشد.

او در شرکت کردن چهار پسر بازمانده اش در مدرسه مذهبی نجف (در عراق) تحت آموزش"آیت الله" یزدی( به معنی اهل یزد)" و"شیرازی(به معنی اهل شیراز) اصرار داشت. دوتن آنها " هندی زاده ( به معنی متولد هند)" و " پسندیده ( به معنی خوشایند وتصویب شده) " به شایستگی تحصیل کرده سرانجام به حق " آیت اللهی" خود دست یافتند.

پسر سوم ، جوانی دردسر آفرین، در کسب نمراتش در نجف ناکام مانده راهی شهر مقدس قم در ایران شد و آنجا به تحصیل زیر نظر" آیت الله" بروجردی پرداخت. زمانی که نام خانوادگی توسط قانون در دوران حکومت اعلیحضرت رضا شاه الزامی شد ، این مرد جوان شهر محل سکونت خود،" خمین"، را برگزیده نام " خمینی ( به مفهوم اهل خمین)" را به عنوان یک لقب{دهنده} بر خود نهاد.

چهارمین پسر از الهیات بیزار بود و عازم کویت در آنسوی خلیج فارس شد و دو ایستگاه پمپ بنزین بر پا کرده از نام خانوادگی پدری "حاجی" علی ویلیامسون استفاده کرد هر چند معلوم نیست که اصلا" زیارت "حج" را انجام داد یا نه. این قضیه به خودی خود خمینی را ( از طریق آن برادر ) به حاجی ویلیامسون پیوند میدهد. وگر نه چه دلیلی داشت که برادر بی چون و چرای روح الله خمینی از نام خانوادگی ویلیامسون استفاده کند ؟

بزرگ خاندان این طایفه ، حاجی عبدالله فضل زبیری( آکا{آقا} حاجی عبدالله ویلیامسون در بی.پی.) به دلیل فعالیت های ضد ایرانی به همراه  سه تن از صاحب منصبان  سیاسی بریتانیایی بوسیله رضا شاه از ایران بیرون انداخته شده در کویت به پسرش ملحق شد. آنجا بود که وظایف توزیع نفت را برای شرکت نفت آنگلو-ایرانین عهده دار شد.

با ارتباطات دیرین خود در دنیای عرب و مذهب اسلامی اش یک موافقتنامه ی 50/50{ نصف- نصف} را میان صاحبان شرکت های نفتی آمریکایی در کویت و شرکت نفت آنگلو-ایرانین اعمال کرده و همچنین در سال 1932 پیگیر حق اکتشاف انحصاری برای بریتیش پترولیوم در ابوظبی شد.

فقدان تحصیلات رسمی او بریتیش پترولیوم را وادار به ارسال آرکی ایچ.تی.کیشولم (بالا را ملاحظه کنید) که مدیری با سابقه بود کرد تا قرارداد ابوظبی را منعقد کند وهمراه با نفوذ سیاسی حاجی عبدالله گوی سبقت را با موفقیت از سرگرد فرانک هولمز،شیخ حسین و محمد یاتین در به دست آوردن قرارداد انحصاری ربودند. کریشولم همانطور که گفت، پدر خمینی را خوب می شناخت.

درنگاهی مجدد به ایران در سال 1960، خمینی فرصت را غنیمت شمرده بود تا به خاطر اخراج پدرش از ایران انتقام سختی گرفته فلسفه بنیاد گرایانه اسلامی خود را به ایرانی که دست به گریبان مشکلات بودجه ای بود که ناشی از کنترل  نفتش توسط شرکت های نفتی خارجی که درمورد میزان تولید مجاز و قیمت فروش نفت کشور تصمیم می گرفتند (نه ایران) تحمیل کند.

با پیشینه مذهبی خود و خانواده اش شورشی ضد سلطنت را از طریق مساجد دامن زد که تا سال 1964 به برقراری حکومت نظامی و سرانجام دستگیری و محکومیتش به مرگ با طناب دار انجامید. و درپی آن دریافت عنوان "آیت الله"(ی)  منجی جانش که به آن نایل نشده بود.

پس ازآنکه رسما" به ترکیه تبعید شد سرانجام سر از عراق در آورد جایی که چند رساله در رفتار اجتماعی و فلسفی نوشت چنان که آنقدر در سنجش با معیارهای اسلامی نا هماهنگ بود که در طی تصاحب قدرتش هر جا که امکان داشت این رساله ها توسط دولت وقت ایران کلا" خریداری و معدوم شد. مزخرف ترین آنها نسخه های عربی زبان  بود و سپس در پی آن نسخه های  تر و تمیزتر به شکل ترجمه های ویرایش شده به زبان فارسی چاپ شد.

برخی از زبان شناسان که سخنرانی های عمومی اش را مورد بررسی قرار دادند به این نتیجه رسیدند که دامنه لغات  فارسی او کمتر از 200 لغت بود، بنابر این وی نه تنها از اصل و نصب ایرانی برخوردار نبود بلکه حتی به آن زبان(فارسی) هم صحبت نمی کرد. با توجه به شمار کسانی که به خاطر او و جانشینانش در طول 25 سال گذشته کشته شدند که بالغ  بر صدها هزار نفر میشود؛ البته اگر با افزودن رقم تلفات جنگ هشت ساله ایران وعراق سر به بسیار بیش از یک میلیون نزند، این (شخصیت) هندی-انگلیسی با مبانی مذهبی و فلسفی تسنن عربی اسلامی شاید هیچ محبت یا دلسوزی نسبت به ایرانیان نداشته است.

در پرواز بازگشت به ایران در اوایل سال 1979 در داخل هواپیمای ایران ایر در برابر دوربین های روشن،  یک روزنامه نگار از او پرسید : " در مورد بازگشت به ایران چه احساسی دارید ؟"  او جواب داد : " هیچی!" سوال تکرار شد، و او دوباره پاسخ داد: " هیچی!"

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پایان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر