۱۳۸۹ تیر ۱۹, شنبه

[iran7031:218]

کار ما آگاه کردن شماست، شما  خود باید بدانید‌ که چه می‌خواهید .ما مسئول نوشته ديگران نيستيم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای با ما بودن و با ما شدن


Tel : 001 ( 818 ) 714 0 717

Sms : 001 ( 818 ) 714 0 718

E-Mail: iran7031@googlemail.com

http://iran7031.blogspot.com/

http://www.youtube.com/iran7032



مدیر مسیول : بابک خرمدین

هر گاه  دوست  نداشتید که این پیام نامه را دریافت کنید  به ما ایمیل بزنید تا نام شما را از لیست مشترکین پیام نامه  خارج کنیم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شاهکار دولت احمدی‌نژاد و ۱۲۷ میلیارد دلار بدهی داخلی و خارجی 

iran-emrooz.net
حجم بدهی‌های دولت احمدی‌نژاد به نهادهای داخلی و خارجی، به ۱۲۷ میلیارد دلار رسیده است. دولت می‌کوشد با افزایش مالیات اصناف و قطع یارانه بنزین و نان، بدهی‌ها را کنترل کند، اما این شیوه تنها به فشار بر اقشار محروم منجر می شود. برپایه آخرین گزارش بانک مرکزی، میزان بدهی‌های دولت و شرکت‌های دولتی ایران در بهمن‌ماه سال ۱۳۸۸ به بیش از ۵۴ میلیارد دلار رسید. این رقم، نسبت به یک سال پیش از آن ۲۱ درصد افزایش یافت. دولت به قصد کاستن از بدهی‌های خود، در شرایطی که تحریم‌های خارجی تنگناهای شدیدی برای مردم ایجاد کرده‌اند، تصمیم به حذف یارانه بنزین، گندم و بسیاری دیگر از کالاهای مورد نیاز مردم گرفته است. همزمان، دولت تصمیم داشت ۷۰ درصد بر مالیات اصناف و بازاریان بیافزاید. این اقدامات، پائیزی سخت را در برابر مردم ایران قرار داده است که می‌تواند با گسترش نارضائی‌ها، اعتصاب‌ها و اعتراض‌های گسترده همراه باشد. نخستین نشانه، در اعتصاب بازار تهران آشکار شده است. این اعتصاب از روز ۱۵ تیرماه آغاز شد. یک روز پس از آن، محمد علی ضیغمی، معاون وزیر بازرگانی، اعلام کرد که افزایش ۷۰ درصدی مالیات اصناف در دستور کار نبوده است. در حالی که به گفته نمایندگان اصناف، این تصمیم در وزارت بازرگانی اتخاذ شده بود و در دومین روز اعتصاب، شورای اصناف ۳۰ درصد از آن کاست. بازار تهران در مهرماه سال ۱۳۸۷ نیز در اعتراض به تصمیم دولت برای دریافت مالیات ارزش اضافی به مدت یک هفته اعتصاب کرد. در آن زمان اعتراض ‌بازاریان که از اصفهان آغاز شده بود، علاوه بر تهران به مشهد و تبریز نیز سرایت کرد و سرانجام دولت را وادار به عقب‌نشینی کرد. ناظران معتقدند که این بار دامنه اعتراض ‌بازاریان تهران می‌تواند به سراسر کشور گسترش یابد، زیرا مشکل آنان، علاوه بر سیاست‌های مالیاتی آشفته دولت، تحریم‌هائی است که دادوستد را فلج کرده است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تعدادی از هنرمندان رادیو و تلوزیون به دست بوسی خامنه ای رفتند
iran7031.blogspot.com


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رویترز : شرکت بزرگ شل نیز تحویل سوخت به هواپیماهای ایران ایر را متوقف کرد 
reuters.com
::: شرکت بزرگ نفتی رویال شل هلند (RDSa.L) تحت فشار ایالات متحده آمریکا قرارداد تحویل و عرضه سوخت به هواپیماهای شرکت ایران ایر را متوقف کرد ::: هم اکنون بسیاری از قراردادهای این شرکت با شرکت هواپیمایی ایران ایر به اتمام رسیده است ...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
افراد ناشناس ، نام خیابانی در کویت را از الخلیج العربی به الخلیج الفارسی تغییر دادند
asriran.com
افراد ناشناس ، نام خیابانی در کویت را از الخلیج العربی به الخلیج الفارسی تغییر دادند ؛ خیابان الخلیج العربی از مهمترین خیابان های شهرکویت است که در منطقه السالمیه قرار دارد. به گزارش عصر ایران به نقل از روزنامه کویتی الرای پس از این اتفاق، نیروهای امنیتی بسیج شده اند تا کسی که نام اصلی خلیج فارس را جایگزین نام جعلی اش کرده شناسایی و دستگیر کنند. براساس این گزارش، مردم با تابلوی بزرگ نام خیابان روبه رو شدند که عبارت الخلیج العربی به الخلیج الفارسی تغییر یافته بود. نیروهای امنیتی کویتی در کنار تابلوی تغییر نام یافته مستقر شده و دور آن را حصار امنیتی ایجاد کردند. این ماجرا به حدی برای نیروهای کویتی بغرنج بود که موضوع را بلافاصله به معاونان امنیتی و عملیات وزیر کشور گزارش کردند و خواستار کسب دستور شدند همچنین واحدهای کشف هویت نیز در منطقه حاضر شدند تا بلکه با برداشتن اثر انگشت بتوانند عامل تغییر نام این خیابان را پیدا کنند. منابع امنیتی کویت می گویند عامل نوشتن این عبارت با استفاده از نبود نیروهای امنیتی و پلیس در این خیابان، به این کار اقدام کرده است. پس از این اتفاق، یک گشت ثابت امنیتی در این خیابان مستقر شده است تا از تکرار این حادثه جلوگیری شود. این رویداد به حدی برای کویتی ها گران آمده که آنها را به واکنش کشانده است. "نواف الفزیع " فعال سیاسی کویتی در گفت وگو با العربیه این موضوع را با تاکیدهای ایران بر فارسی بودن خلیج فارس مرتبط می داند و می گوید: می توان پیش بینی کرد که چنین اتفاقی در تمامی کشورهای عربی حوزه خلیج فارس که هواداران ایران در آنها زندگی می کنند ممکن است رخ دهد. "ابراهیم الهدبان" استاد علوم سیاسی دانشگاه کویت نیز می گوید: این که این موضوع توسط وزارت کشور بررسی می شود می توان پی برد که این موضوع با حساسیت بسیار بالایی پیگیری می شود و نمی توان در این باره به اظهار نظر پرداخت. به ویژه که برخی تلاش می کنند این موضوع را به گرایش های شیعیان کشورهای جنوب خلیج فارس به کشورهای خود یا به ایران مرتبط کنند و هر احتمالی در این باره وارد است. وی اضافه می کند: تغییر نام خیابان را می توان در چارچوب بازی های کودکانه دانست اما اگر غیر از این باشد در آن صورت می بایست جور دیگری اظهار نظر کرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گاهشمار تمام سنگي 2500-3000 ساله

بنايي با معماري‌ خاصي در «نقش رستم» وجود دارد كه از زمان حمله اعراب به ايران به اشتباه، نام «كعبه زرتشت» را به آن دادند، چون كاربرد واقعي آن را نمي‌دانستند. آن زمان فكر مي‌كردند كه هر ديني بايد براي خود بُتكده يا عبادتگاهي داشته باشد، براي همين فكر كردند اين بنا هم مركزيت يا كعبه زرتشتيان است.

در ديوار داخل اين ساختمان لغت «کعبه» حکاکي شده است. در کتاب‌هاي زرتشتي آمده است که حضرت زرتشت «زاراتشترا» در اين محل، نيايش مي‌کرده است. اعراب، لغت کعبه را از پارسي پهلوي گرفتند. همان‌طور که در زمان داريوش کبير به كشور «عمان» امروزي «مکه» مي‌گفتند؛ بنابراين كلمه مكه نيز فارسي است.

در محاسبه روز نوروز در کتب زرتشتي نوشته شده است که زرتشت در اين رصدخانه، محل شروع نوروز را محاسبه کرد. نوروز در روز اول فروردين از محلي شروع مي‌شود که اولين اشعه آفتاب در آنجا بتابد. بر اساس برآورد گاهنامه زرتشت، هر 700 سال يک‌بار نوروز از ايران شروع مي‌شود. آخرين‌باري که نوروز از ايران شروع شد، 300 سال پيش بود. در سال 1387، نوروز از پاريس و بروکسل و در سال 1388 ار تورنتو و نيويورک شروع شد. سال آينده هم نوروز از محلي بين آلاسکا و هاوايي شروع خواهد شد.

از زمان حمله اعراب به ايران تا به امروز، يعني قرن بيست و يكم ميلادي، كاربرد و تعريف اين بنا كشف نشده بود. خوشبختانه پژوهشگر ايراني «رضا مرادي غياث‌آبادي» كه تحقيقات فراواني در زمينه ايران باستان داشته است، نتيجه كشف خود را در كتابي به نام «نظام گاهشماري در چارطاقي‌هاي ايران» توسط انتشارات «نويد شيراز» به چاپ رسانده و راز اين بنا را منتشر كرده است.

تا امروز حدث مي‌زدند كاربرد اين بنا، محل نگهداري كتاب اوستا و اسناد حكومتي يا محل گنجينه دربار و يا آتشكده معبد بوده است. اما غياث‌آبادي با تحقيقات خود ثابت كرد اين بنا با مقايسه با تمامي بناهاي گاهشماري (تقويم) آفتابي در سرتاسر جهان، پيشرفته‌ترين، دقيق‌ترين، و بهترين بناي گاهشماري آفتابي جهان است. اين در حالي است كه تا قبل از اين بنا هم «چارطاقي‌ها» در نقاط مختلف ايران احداث شده بودند و همين وظيفه را با شيوه‌اي بسيار ساده اما دقيق و حرفه‌اي بر عهده داشتند.

تمامي بناهاي گاهشماري آفتابي در جهان فقط مي‌توانند روزهاي خاصي از سال (مانند روزهاي سرفصل) را مشخص كنند و حتي با سال خورشيدي هم تنظيم نيستند. اما اين بنا با دقت و علمي كه در ساخت آن اجرا شده، قادر است بسياري از جزئيات روزهاي مختلف سال و ماه‌ها را مشخص كند. زرتشتيان با استفاده از اين بنا مي‌توانستند بسياري از مناسبت‌ها و جشن‌هاي سال را روز به روز دنبال كنند و از زمان دقيق آنها آگاه شوند.

بسياري از بناهاي چارطاقي در سطح كشور (به تصور آتشكده) يا به طور كامل تخريب شده و يا تغيير كاربري داده شده است. ولي خوشبختانه تعدادي هم مانند چارطاقي «نياسر» و چارطاقي «تفرش»، سالم مانده و براي ما و نسل‌هاي بعدي باقي مانده‌اند.




متأسفانه بناي «كعبه زرتشت» با آن كه تقريباً سالم باقي مانده است به ثبت ميراث جهاني سازمان ملل نرسيده است! حتي سازمان ميراث فرهنگي هم اين بنا را همراه بناهاي عجايب هفتگانه جديد (كه برج ايفل هم يكي از كانديداها بود) پيشنهاد نداد! حتي با كشف راز اين بنا هم هيچ‌گونه انعكاس و جنجالي به پا نشد!

اين بنا، يك گاهشمار تمام سنگي ثابت در جهان است كه بايد سازندگان آن از بسياري از نكات علميِ جغرافيايي، نجومي، سال كبيسه، انحراف كره زمين نسبت به مدار خورشيد، تفاوت قطب مغناطيسي با قطب جغرافيايي، مسير گردش زمين به دور خورشيد و... را در 2500 تا 3000 سال پيش، در دوران حكومت هخامنشيان آگاهي مي‌بودند. حال آنكه خيلي از آنها را مانند كروي بودن كره زمين و گردش زمين به دور خورشيد را در چهارصد سال اخير در اروپا كشف كردند و به نام خودشان ثبت كردند!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خاطره قیام پایگاه شاهرخی
هموطنان گرامی، بار دیگرهجدهم تیرماه فرا رسید. روزی که یاد آور رویدادی تلخ اما از سوئی ستایش آفرین از رشادت افسران جانباز ارتش ایران برای نجات میهن از چنگال دژخیمانی بود که ماهیت آنها از روزهای نخست بر این قهرمانان آشکار بود.

آنان جان خود را برای رهائی ایرانیان بر کف نهادند ومتاسفانه آنرا بواسطه خیانت چند بزدل از دست دادند.

یاد این این نام آوران تا ابد بر تارک تاریخ مبارزان میدرخشد. یادشان همیشه باما خواهد بود.

روانشان شاد باد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خاطره ای از آخرین روزهای زندگی زنده یاد سپهبد نادر جهانبانی... ۱۳۵۷ - ۱۳۰۷



یکی‌ از بهترین خلبانان جهان، سپهبد نادر جهانبانی (۱۳۵۷ - ۱۳۰۷) معاون فرمانده نیروی هوایی ارتش و سرپرست تیم آکروجت تاج طلایی ایران بود.

او همچنین مدتی‌ نیز رئیس سازمان تربیت بدنی شد. مادر او از مهاجران روسی و پدرش تیمسار سپهبد امان‌الله جهانبانی بود. رشید و خوب چهره بود...نشان تاج و ستاره ای روی شانه داشت و بخصوص مهربانی خاصی در چشمانش بود که هر کس بی اختیار در برابرش زبان به تحسین می گشود که وطن چنین افسری بلند بالا دارد.

نخستین بار که ژنرال را در بند دیدم؛ با همه آثار خستگی که بر چهره داشت و با وجود صورت نتراشیده و چشمهای سرخ از بی خوابی، باز هم سر و گردنی از همه بلندتر بود.

بیش از این بسیار بار او را با کوبال و یراق نظامی ، در جعبه تماشا دیده بودیم و تصویرش را نظیر بقیه ژنرال ها در روزنامه ها نگاه کرده بودیم. ولی حالا در بامداد سه شنبه 14 بهمن 1357 تیمسار را چشم بسته و دست در زنجیر به مدرسه رفاه آورده بودند.




در اتاقی که همه روی زمین رها شده بودند، تیمسار هم به دیوار تکیه داده بود و روبرو را نگاه می کرد. تیمسار از همه خونسردتر بین سپهبد برنجیان و امیرافشار نشسته بود.

بالاتر از او سپهبد رحیمی، ناجی و ربیعی به دیوار تکیه داده بودند و با ناباوری به سرنوشت می اندیشیدند.

شاه رفته بود و رژیم فرو شکسته بود و آنها می دانستند که فریاد "خون" همه جا را گرفته است و آتش آنچنان شعله ور است که خشک و تر را می سوزاند ، پس کسی در صدد نجات سر خود نبود که از همان پنجره کوچک اتاق می شد تصویر فردا و فرداها را دید و سرهای بریده که بی جرم و جنایت بالای نیزه و دار است.

جلویش نشستم، به سبب سکوت و خونسردیش کمی دستپاچه شدم، سوال کردم: شما؟!

جهانبانی پاسخ داد: من تا آنجا که می دانم  یعنی تا دیروز نادر جهانبانی افسر خلبان نیروی هوایی بوده ام.

من خیلی خجالت کشیدم. با اینهمه دو سه دقیقه تلاش کردم به جهانبانی اطمینان بدهم که هرچه را عنوان کند خواهم نوشت. ژنرال نادر جهانبانی با آرامش گفت:اگر برای مردم چیزی نوشتید احساس خودتان را بنویسید ولی اگر قرار است نوشته های شما را دشمنان این مرز و بوم ببینند بنویسید نادر جهانبانی همه آنچه را که تا کنون انجام داده باعث افتخار خود می داند. این گفته به اغلب افسرانی که آنجا بودند قوت قلب داد و همه به نحوی با گفتن تیمسار درست می گویند و با تکان دادن سر حرفهای او را تصدیق کردند.

بیرون آمدم توی کوچه مستجاب و در میان مردمی که عرق ریزان هرکدام تفنگی در دست داشتند، یکی از ورزشکاران مشهور سرزمینمان را دیدم. خیلی آشفته بود او نیز تفنگی در دست داشت و تا مرا دید به طرفم آمد و در گوشم گفت:



تیمسار هم اینجا بود؟ گفتم: کدام تیمسار؟ اینجا خیلی از تیمسارها را آورده اند. تازه فهمیدم منظورش جهانبانی است .

گفتم :بله و خیلی هم آرام و خونسرد دیدمش، مثل سنگ نه بهتر بگویم مثل عقاب در لحظه ای که دعوت زاغ را برای حیات جاودانه رد کرده است. حرفهایم را نفهمید و گفت: آمده ام اینجا اگر بشود یکطوری با چند تن از بچه های شهباز تیمسار را فرار بدهیم.

گفتم امکان ندارد او حاضر به فرار شود. باید او را ببینی تا حرفم را باور کنی! او رفت تا وسیله فرار را فراهم سازد و من از مردم گریختم تا در خلوتی مشاهداتم را بنویسم. فردا وقتی بار دیگر در مدرسه رفاه دوست ورزشکارم را دیدم که تفنگ در دست در مقابل اتاق زندانیان رژه می رود. با شتاب سراغش رفتیم که رفیق چه کردی؟

خیلی سوگوار و پراندوه نگاهم کرد و گفت: همه چیز را بخوبی فراهم کردم  کار تمام بود، از راه دستشویی می خواستم تیمسار را با لباس آخوندی بیرون ببرم بخصوص که ریشش هم در آمده، ولی هرچه کردیم و هر چه التماسش کردیم حاضر نشد.

گفتم: من که به تو گفته بودم، تیمسار حاضر به فرار نمی شود. دوست ورزشکارم با این همه هنوز قانع نشده بود.

پیش خود فکر کردم که آیا جهانبانی می خواست ادای سقراط را درآورد که شب مرگ با آنکه شاگردانش  وسیله فرار او را فراهم کردند حاضر به گریختن نشد ، چون می گفت من باید بمیرم تا حقیقت زنده بماند.

وضع او شبیه به "عقاب" خانلری بود در شعر"عقاب" که چون مرگ خویش را در پی زندگی کوتاه نزدیک می دید نزد زاغی رفت که ای زاغ راز طول عمر تو چیست؟ و زاغ او را به مردابی که در آن لجن و مردار انباشته بود برد و گفت اگر تو نیز از غذایی که من می خورم ، بخوری عمر طولانی خواهی داشت.

عقاب که عمری در اوج فلک به سر برده و حیوانات را همه فرمانبر خویش دیده بود، نگاهی به زاغ کرد که ای بیچاره" گند و مردار، ترا ارزانی" که من از همین عمر کوتاهم که در فراز ابر و نور و سپیده بوده راضیم و مبادا روزی که بخواهم با ساعتی زیستن مثل تو در این گندآب یک روز بیشتر زندگی کنم. آنگاه عقاب پر می کشد" سوی بالا می شود و بالاتر می رفت" تا "راست با چرخ فلک همسر می شود"

نوبت که به تیمسار رسید تنها به دادگاه آمد. هنوز بلند بالا و آرام ، فقط ریشش بلندتر شده بود.



خلخالی،  ابوالفضل حکیمی، زواره ای، فاضل و طهماسبی اعضای دادگاه بودند و در جلسه دوم ربانی املشی و محمدی گیلانی نیز حاضر بودند.

ادعا نامه ای که علیه او تنظیم شده بود آنقدر پوچ بود که حتی خود اعضای دادگاه نیز از درون بر بی اساسی آن اذعان داشتند. یادم هست که زواره ای در پایان جلسه اول به پاسخ این سوال که تیمسار جهانبانی که مدتهاست سرپرست سازمان تربیت بدنی بوده و در کارها و اعمال فرمانداری نظامی شرکت نداشته پس چرا در ادعانامه او را مسئول خونریزی ها و کشتارهای اخیر دانسته اید گفت:

 شما چه کار به ادعا نامه دارید. ممکن است او در ماه های اخیر در جنایات رژیم دست نداشته باشد ولی به ستاره ها و تاج روی نشانش نگاه کنید ، اگر جنایتکار نبود که سپهبد نمی شد!!!

در ادعانامه علیه او آمده بود که وی با خدمت در نیروی هوایی شاه، مستقیما در خدمت آمریکای جهانخوار بوده، به همین دلیل سالها در این کشور به سر می برد.

پدر او عامل روس و خودش عامل سیا و صهیونیسم است. او در طول ماه های انقلاب، فرماندهی عملیات علیه مبارزان مسلمان و خواهان جمهوری اسلامی را برعهده داشته است.



تیمسار بی آنکه سخنی بگوید همه حرفها را می شنید و بر خلاف خیلی دیگر از ژنرالها عصبی نمی شد و از جایش نمی پرید. پس از سه جلسه وقتی که خلخالی از او خواست که از خود دفاع کند.

از جایش برخواست و خیلی شمرده گفت: آنچه را که شما مطرح کردید آنقدر بی اساس است که من لزومی به پاسخ گفتن به آن نمی بینم اما چند دروغ بزرگ گفتید که همراه با اتهام زدن های شما نشان می دهد که حکم شما علیه من قبلا صادر شده و همچنین حکایتگر این حقیقت است که فقط و فقط  قصد ویرانی کشور من و ارتش سرزمین مرا دارید.

پدر من جاسوس روس نبود، بلکه افسری ایرانی بود که در روسیه درس خوانده، من هم هرگز عامل کشوری نبودام بلکه  در آمریکا به عنوان بهترین و با استعدادترین خلبان ایرانی، بر اوج ابرها پرواز می کردم.

حال شما چگونه به خود اجازه می دهید به من تهمت خیانت بزنید. شما از خود خجالت نمی کشید شما از مردم شرم نمی کنید؟ شما از هزاران جوان ایرانی که من با همه تلاش در راه فراهم کردن وسایل ورزشی و ایجاد امکانات جهت تربیت روح و جسم آنها، در ماه های گذشته کوشیده ام، شرم نمی کنید؟ شما که هستید ؟ آیا کسانی را می شناسید که چون شما بر هر آنچه ملی و ایرانی است تیغ بکشند؟




 آقایان من پنجاه ویک سال به خوبی و نیکی زندگی کرده ام و قرارگاهم آسمان ها بود. پاسخی به شما ندارم ولی مطمئن باشید که مردم ایران خیلی زود از خواب فعلی بیدار می شوند آنگاه شما هستید و خشم ملتی که به تار و پود شما آتش می کشد.

جهانبانی همه این حرف ها را با همان خونسردی گفت که در روز 14 بهمن با من حرف زده بود، همین خونسردی باعث شد که تمام اعضای دادگاه از جمله خلخالی در جایشان میخکوب شوند و زبانشان بند بیاید.

لحظاتی بعد ژنرال را بردند، نگاهی به حاضران کرد و با سر خداحافظی تلخی با من و نویسنده ای فرانسوی که از "لیبراسیون" آمده بود نمود.

وقتی سپهبد جهانبانی را برای محاکمه آوردند ، کاغذی بر گردنش انداختند تا جرمش را بنویسند ، اما او جرمی نداشت و کسی نیز نبود که شهادت دهد. پس چون نتوانسته بودند به وی جرمی نسبت دهند بر روی کاغذ سفید نوشتند: سپهبد نادر جهانبانی عامل فساد.

این نوشته بدان جهت بر روی آن کاغذ سفید نقش بست که روح آزاده سپهبد را در هم بشکنند اما روح جهانبانی همانند عقابی در آسمان به ملکوت پیوست.

اجازه بدید که تنها به ۲ نمونه از شاهکارهای این روان شاد اشاره کنم:



در زمان فرمانروايي " حسن البكر " حاكم وقت عراق اختلافات مرزي با دولت ايران به وجود مي آيد.

طرفين در آماده باش كامل به سر مي برند. در اون هنگام جت هاي جنگنده ايران مرتب در خط مرزي به گشت زني مي پردازند. در يكي از روزهايي كه ژنرال نادر جهانباني مشغول گشت زني بود به ناگاه توسط پنج جت جنگنده ارتش عراق محاصره مي شود. در اين گونه شرايط خلبان چاره اي جز تسليم ندارد. چون چهار فروند هواپيماي متخاصم از چهار طرف شكاري ايران رو محاصره كرده و يك فروند هم از جلو در حركت است تا راه را نشون دهد .

تيمسار خيلي خونسرد به همراه شكاري هاي دشمن راهي عراق مي شود. با نزديك شدن به منظقه فرودگاه ، هواپيماي جلويي به زمين مي نشيند... چهانباني دور موتور را كم مي كند و بعد از دقايقي چرخ هاي هواپيما رو هم پائين مي آورد...

خلبانان دشمن وقتي وضعيت جت جنگنده ايراني رو مي بينند كه در حال فرود است، هر يك به سمتي رفته تا جت جنگنده ايراني به زمين بشيند. تيمسار آروم آروم به سمت باند فرود دشمن نزديك و نزديك تر مي شود. سرعت هر لحظه كم تر مي گردد. تا جايي كه از اون بالا شكاري هاي عراقي مي بينند كه هواپيما سر باند و در حال فرود است....

اما به محض اين كه چرخ هواپيما سطح باند رو لمس مي نمايد..... ژنرال چشم آبي با فشار آوردن مجدد بر دسته گاز ، به صورت وارو از زمين كنده مي شود و با استفاده از نيروي كمكي پس سوز ، همان طور در حالت پشت هواپيما به سمت زمين و چرخ ها رو به آسمان ، با سرعت سرسام آوري از منطقه دور مي شود... هواپيماهاي عراقي كه سرعت خود را كم كرده بودند و براي فرود آمده مي شدند تا به خود آمده و بر سرعت خود افزودند، هواپيما در خاك ايران بود.

يك روز يك فروند فانتوم نيروي هوايي كه براي گشت زني رفته بود. وقتي به حوالي آسمان شهر ساوه مي رسد دچار نقص فني گشته و كنترل هواپيما نا ممكن مي گردد.. اين رو هم بگم كه اكثر خلبانان به خاطر تعلق خاطري كه به پرنده آهنين خويش دارند، علي رغم تآكيد قانون مبني بر پرش به وسيله چتر نجات، آن ها تا آخرين ثانيه ها سعي در كنترل آن دارند.



ما در همين جنگ با عراق خيلي از بهترين خلبان ها را به خاطر اين مسئله از دست داديم. و آن ها موفق به پرش به موقع نشدند .

همون طور كه مي دانيد اگه ارتفاع يك فروند شكاري خيلي به زمين نزديك بشه ، عملكرد چتر نجات قطعي نيست. و ممكنه به سمت زمين راكب خود را بكوبد . به هرحال آن روز هم آن افسر خلبان نهايت سعي خود رو کرد و هواپيماي فانتوم خود رو در جاده ساوه به زمين مي نشاند...با فرود اضطراري هواپيما در جاده كه با دشواري خاصي هم همراه بود.

اون هم هواپيماي شكاري كه در باند آسفالت طولاني با چتري كه از عقب هواپيما باز مي شود به زحمت مي نشيند.

چه برسه به جاده پر چاله و چوله اون زمان كه ماشين ها و كاميون ها هم در حال عبور بودند!! كلي مستشار امريكايي به همراه مسئولين نيروي هوايي و متخصصان مربوطه مثل مور و ملخ مي ريزند اون جا.

هر كس يك نظري مي دهد. آخرين نظر كارشناسي چنين بود كه شكاري فوق با جدا نمودن بال هايش آن را سوار تريلي كرده و جهت تعمير به مهرآباد ببرند. وقتي موضوع به گوش جهانباني مي رسد. خود به منطقه رفته و از نزديك آن جا رو بررسي مي نمايد. و سپس اظهار مي دارد هواپيما رو همين جا تعمير نمائيد خودم با آن به سوي تهران پرواز مي كنم.

مستشاران امريكايي با دليل و مدرك ثابت مي كنند كه اين پرواز امكان پذير نيست. زيرا با موانعي كه در سر راه است امكان بلند شدن در حد صفر است. حتي پا را فراتر گذاشته و با قاطعيت مي گويند تنها يك در صد اين امكان وجود دارد و نود و نه درصد شكاري به ساختمان برخورد مي نمايد.

مي دونيد كه امريكايي ها خيلي دقيق هستند. و چه بسا بارها اون فاصله هواپيما رو تا ساختمون مورد نظر متر كرده بودند.



جواب جهانباني به امريكايي ها ، اونا رو واقعآ شوكه مي كنه. ژنرال مي گويد اگه يك درصد امكان پذير باشه من با همون يك درصد بلند مي شوم. در نهايت بعد از چند روز تلاش متخصصان نيروي هوايي روز موعود فرا مي رسه.

تيمسار پشت كابين اف - ۴ نشسته و موتور هاي آن رو روشن مي نمايد. نفس تو سينه همگان حبس شده بود. همه يقين داشتند كه شكاري به ساختمان بر خورد خواهد نمود. حتي خوش بينانه ترين متخصصان هم چنين برداشتي داشتند. ژنرال با خونسردي درپوش كابين را مي بندد. با اشاره دست او موانع چوبي از زير چرخ هاي هواپيما برداشته مي شود  و در حالي كه لبخند به لب داشت با جلو بردن دسته گاز حداكثر نيرو را به موتور ها وارد مي كند.

صداي غرش موتورهاي جت جنگنده تا كيلومتر ها شنيده مي شود. و در يك آن با آزاد كردن ترمز ها هواپيما در جاده به راه مي افتد... با هر تكان هواپيما، آگاهان منتظر وقوع فاجعه اي مي شوند و عاقبت هواپيما در نزديكي ساختمان از زمين كنده مي شود... به گفته شاهدان تيمسار ميلي متري از روي ساختمان مرگ، پرنده رو به آسمان مي برد. و دقايقي بعد به ارابه هاي فرود، اجازه لمس باند مهر آباد رو مي دهد...

این چنین ژنرالی را در ۲۲ اسفند ۱۳۵۷ در زندان قصر با حکم صادق خلخالی تیرباران کردند.

کمالی یکی از تفنگ چی های خلخالی بعدها برایمان گفت: تیمسار جهانبانی اجازه نداده بود چشمش را ببندند چون که می خواست شاهد پرواز گلوله ها باشد...

درود بی پایان باد بر همه مردان مردی که به زخم نامردی از پای در آمدند ولی حسرت ذلت پذیری را بر دل زبونان ابدی تاریخ گذاشتند...



برگرفته از:

تارنمای بهروز مدرسی (خلبان اسبق نیروی هوایی) / تارنمای ویکی‌پدیا



گفتگو با سرهنگ احمد اویسی، ناخدا ناصر جهانبانی و سرلشگر عبدی مینوسپهر به مناسبت زادروز سپهبد نادر جهانبانی



p1 http://twaud.io/RtZ

p2 http://twaud.io/RtY

p3 http://twaud.io/RtX

p4 http://twaud.io/RtW

p5 http://twaud.io/RtV



زادروز ارتشبد اویسی 4 فروردین، گفتگو با سرهنگ اویسی



p1  http://twaud.io/SpM

p2  http://twaud.io/SpN
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همین را کم داشتیم

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بازاریان عزیز ، بهتره اون روزهایی رو بخاطر بیارید که جوانهای مردم رو می کشتند و شما هیچ اهمیتی نمی دادید 
۳روز است که بازاریان تهران دست به اعتصاب زده اند ، بهتره اون روزهایی رو بخاطر بیارین که جوانهای مردم رو می کشتند و شما هیچ اهمیتی نمیدادید. از این بابت خوشحال هستم ، که بلاخره فشار دولت توانست بازاریان رو هم بیدار کند ، البته اگر واقعا بیدار شده باشند. ظاهرا فقط فشارهای مالی میتونه بازاریان رو از خواب غفلت بیدار کند . حتی ریخته شدن خون جوانهای ما نتوانست بازاریان رو بیدار کند. مطمئن هستم اگر اونموقع بازار به مردم میپیوست ، دولت ا.ن حتما سقوط می کرد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شعری زیبا از رهی معیری به نام "نگهبان وطن"

ای وطن، خصم تو را سنگ به جام افتادست
طشت رسوایی این بوم ز بام افتادست




آتش کینه بر افروز که در خانه ی ما
هر دغل پیشه در اندیشه ی خام افتادست




روز خون ریختن از خائن ملک است امروز
از چه شمشیر تو در بند نیام افتادست؟




ریشه خصم برافکن که زبون گشت و ضعیف
جان این گرگ برآور که به دام افتادست




سر بیگانه پرستان به کمند است بیا
تا ببینی که به دام تو کدام افتادست




خون ما خورد بداندیش و کسی آگه نیست
بس که نوباوه ی جم، در پی جام افتادست




یوسف ملک به زندان بلا مانده اسیر
بر رخ مهر، سیه پرده ی شام افتادست




ای نگهبان وطن نوبت جان بازی توست
سر فدا ساز که هنگام سرافزاری توست

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دیدگاه خوانندگان در رابطه با این شماره خبرنامه را می توانید در آدرس زیر بخوانید و یا دیدگاههای خود را با دیگران به اشتراک گذارید.
http://www.facebook.com/group.php?gid=342751176306
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پایان شب سیه سپید است
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر